تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

زندگی من

می خواستم زندگی کنم نگذاشتند 

 

می خواستم پروازکنم بال پرم را شکستند  

 

می خواستم فریاد بزنم دهانم را بستند 

 

حالا باید کنار پنجره بنشینم ودر حالی که پرواز کبوتران را نظاره می کنم چند آه بلند بکشم 

 

آه........آه...........آه...........

نظرات 5 + ارسال نظر
pareparvaz یکشنبه 16 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 23:09

دردهای من
جامه نیستند
تا ز تن در آورم
چامه و چکامه نیستند
تا به رشته ی سخن درآورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم

دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است

دردهای من
گرچه مثل دردهای مردم زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه ی شناسنامه هایشان
درد می کند

من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده ی سرودنم
درد می کند

انحنای روح من
شانه های خسته ی غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است

دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟

این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه ی لجوج

اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
دست سرنوشت
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟
درد
رنگ و بوی غنچه ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگهای تو به توی آن جدا کنم؟

دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟

درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟

قیصر امین پور

درد های من نگفتنی درد های من نهفتنی است

عباس یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 13:57 http://www.baboos.blogfa.com

عباس یکشنبه 23 مهر‌ماه سال 1391 ساعت 14:01 http://www.baboos.blogfa.com

سلام.منم افتادم رجایی.چه جور جاییه؟
بعد آموزشی باید سربازیمونو تویه نیرویه انتظامی ادامه بدیم؟

تو مرز باید ادامه بدی نه تو نیروی انتظامی یه مر کز اموزشی سخت نسبت یه بقیه است

یونس (هم خدمتی) چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 15:05

سلام امیدوارم ادامه خدمت دراذربایجان غربی بهت خوش بگذره وبا سلامتی وتن درستی خدمتت را به پایان برسانی

تو هم همینطور امیدوارم موفق باشی

یونس چهارشنبه 3 آبان‌ماه سال 1391 ساعت 15:16

شیرین لبی شیرین تبـار مست و مـی آلود و خمار

مـه پـاره ای بی بند و بار بـا عشوه های بی شمار

هم کرده یـــاران را ملـول هـم بــرده از دلهــــا قـــرار

مجموع مـه رویـــان کنــار تـو یــار بــی همتـــا کنــار

زلفت چو افشان میکنی مــا را پریشـــان میکنــی

آخــر من از گیســوی تــو خـود را بیاویــــزم بــــه دار



یاران هــوار ، مردم هــوار از دست این بی بند و بار

از دست این دیـوانــــه یار از کـــف بــــدادم اعتبــــار

می میزنـم ، می میزنـم جـــام پیاپــی می زنــــم



هی میزنم هی میزنم بی اختیار



کندوی کامت را بیار، بر کام بیمارم گذار، تا جان فزاید کام تو

بر جان این دلخسته بشکسته تار



شیرین لبی شیرین تبـار مست و مـی آلود و خمار

مـه پـاره ای بی بند و بار بـا عشوه های بی شمار

هم کرده یـــاران را ملـول هـم بــرده از دلهــــا قـــرار

مجموع مـه رویـــان کنــار تـو یــار بــی همتـــا کنــار

زلفت چو افشان میکنی مــا را پریشـــان میکنــی

آخــر من از گیســوی تــو خـود را بیاویــــزم بــــه دار

..........یاد صدای گرم ایمان بخیر .........

اره یادش به خیر همیشه تو کلاس ب می خوند

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد