تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

یادش به خیر پارسال مادرم با پدرم رفته بود مشهد ولی حالا بدون پدرم

عکس تکی به هیچ دردی نمی خورد  

وقتی تو در قاب عکس 

 کنار  مادرم ایستاده ای اما دیده نمیشوی

در عوض چشمهای مادرم پر از تنهاییست

پر از قطره های اشکی ایست که نباریده است

عکس تکی مادرم در صحن  امام رضا پر از ناگفته هاست 

این را من خوب فهمیدم 

وخوب فهمیدم 

عکس تکی به هیچ دردی نمی خورد


تو را با پدرم به خاک سپردم عشق دیگر بس است برویم به جداییمان برسیم

قبلا همیشه با خودم می گفت :چرا اینقدر درد فراق سخته و تحمل ناپذیره....

اما جدایی پدرم دردی بود که هیچ وقت تجربه نکرده بودم  

 در فراق امیدی هست اما در جدایی.....

باز جمعه دلگیر وبازهم یادت .....پدرم

نمیروی ز یاد من .....

تورا به گریه های شبانه می سپارمت .

تو را به خاکها 

به بادها

به خاطرات رفته در زمانه می سپارمت 

تو را به اشک مادرم 

به گریه برادرم

به آه بینهایتم 

تورا به عشق می سپارمت 

نمیروی زیاد من 

چگونه می سپارمت ؟

چگونه می سپارمت ؟

نمیروی زیاد من........

با تو....شوری در جان بی تو ........

نه بی تو سکوت 


نه بی تو سخن 


به یاد تو بودن به یاد تو من 


ببین غم تو 


رسیده به جان و دویده به تن 


ببین غم تو رسیده به جانم 


بگو چکنم!