تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

ما باید شاعر شویم

پدرانمان هیچ کدام شاعر نبودند آنها بی آنکه خود بدانند هر روز در گیر و دار ملال آور زندگی گم می شدند گهگاه اگر سهرابی میان میدان رجز خوانی می کرد او را می کشتند وخود نیز سوگ وار او می شدند پدرانمان شاعر نبودند اما طبیعت زندگیشان را به شعر می اراستند ودر واژه های ساده گم می شدند .

ما باید شاعر بشویم باید تک تک واژه هایمان را دور میدان بچینیم واعتصاب کنیم وبگوییم که چرا دیگر خدا میان واژه هایمان جایی ندارد باید بگوییم کسی هست که خواهد آمد واین واژه های درهم وبرهم را سرجایش خواهد نشاند واسم واژه هایی که روی تخته سیاه نوشته ایم را تنبیه خواهد کرد وبا نفس مسیحایش در الفبا خواهد دمید .وبرای آنها جریمه خواهد گفت آنوقت ما هم باید سری به خانه فردوسی بزنیم باید بگوییم دیگر لازم نیست رستم سهراب را بکشد دیگر بس است .باید تاریخ را عوض کنیم وتمام کلمات بد را از آن حذف کنیم .باید این حرف (ز)را از حروف حذف کنیم تا زر از بین برود دیگر زمین هم لازم نداریم باید دل بکنیم از این دنیا ومعلق باشیم .زن را نمی شود حذف کرد .اما می شود او را عاشقانه دوست داشت باید ذهن مردم را از کلمات لخت پاک کنیم .

دیگر ارتباط هم لازم نیست وقتی می توانیم همدیگر را از دور دست ها دوست داشته باشیم چرا چت کنیم .

باید خودمان را آماده کنیم همین روزهاست که بیاید باید دست در دست هم دهیم ودر میدان شهر اعتصاب کنیم ومنتظر باشیم.

 باید منتظر باشیم

خدا پدر پیمان رو مورد رحمت بی انتهای خودش قرار بده ان شا الله

 

 

باید واژه هایم را بردارم ومرثیه نامه ای بنگارم گرچه این روزها فکرم انقدر درهم است که دلم می خواهد فقط بنشینم وبه روبرو زل بزنم حتی حوصله پلک زدن هم ندارم .

باید مرثیه ای بنگاریم ازجنس درد برای عزیزترین دوست تمام حرفها را باید جمع کنیم ودرد بکشیم در تابلوی الفبایی این زندگی بی وجدان اما مگر می شود با کدام شخصیت با کدام قصه باید نوشت

اولش خواستم این گونه این پست را شروع کنم اما بعد دیدم خسته تر از آنم که واژه های پژمرده را بغل هم بچینم .با خودم گفتم پس چیزی را می نویسم که این روزها همه بهمنی ها را غمگین کرده .

هیچ وقت غم یک دوست رو این طوری حس نکرده بودم هیچ وقت فکرشو نمی کردم عزیز ترین دوستانم را در این حال ببینم (ارزو می کنم غم هیچ کدام از دوستانم را نبینم) تو این فکر بودم که چه چیزی می تونه  پیمان رو آروم کنه  چه چیزی می تونه پوریا رو آروم کنه خانواده اش چه جوری آروم می شن .من نمی دونم فقط از خدا خواستم بهشون صبر بده .وقتی بغلش کردم بهم گفت یوسف بابام رفت .من فقط تنها جمله ای که می توانستم بگویم این بود که صبور باش حتما مصلحت خدا تو این بوده .طاقت دیدن گریه هایش را نداشتم .هیچ وقت طاقت دیدن گریه های هیچ کس را نداشتم حتی دشمنانم .چه رسد به عزیزترین دوستم .یک ماه پیش وقتی پسر خاله ام فوت شد .خونشون نرفتم .می دونستم که نمی تونم در مقابل گریه دیگران دوام بیارم .اما ........

وقتی اس ام اس سعید رو خوندم که نوشته بود صبح باید یه جایی بریم گوشی رو پرت کردم یه گوشه ای وگرفتم خوابیدم صبح که پاشدم گوشی سایلنت بود زنگشو نشنیده بودم  ساعت هشت و نیم داشتم صبحانه می خوردم که صدای زنگ گوشی اومد تو اس ام اس نوشته بود که........................... بلند گفتم وای . گوشی رو گذاشتم زمین مامانم گفت چرا رنگت پرید چی شد؟

گفتم چیزی نیست .

خیلی بده که آدم هیچ کاری از دستش بر نیاد که برای دوستش بکنه فقط باید ذکر بگی قرآن بخونی بشینی وبه یه گوشه زل بزنی .

چقدر زندگی بالا و پایین داره انگار همین دیروز بود که سه نفری تو مغازه نشسته بودیم وداشتیم عصر یخبندان سه رو با حمید و پیمان می دیدیم و می خندیدیم این روزها داره کمکم باورم میشه خدا آدمهای خوبش رو سخت تر از دیگران امتحان می کنه .

خدا رحمتش کنه. 

 

عمیقا در گذشت پدر پیمان رو به همه بهمنی ها وخانواده محترمش تسلیت می گم امیدوارم هیچ کسی رو تو غصه ها نبینیم

من وقتی از خواب بلند شدم هشت روزی از عید گذشته بود

یا مقلب القلوب و والابصار

 

 عید همه مبارک   

 

خدایا کمکم کن انسان شوم

 

 

 

بار الها ،

کمکم کن تا بیاموزم چگونه زندگی کردن را

یاریم کن که اراده و زندگیم را به تو می سپارم

خداوندا ،

لطف و احسانت را بر من فراوان کن و درهای رحمتت را بر من مبند

خدایا ،

بگذار هر کجا تنفر هست بذر عشق بکارم

الهی ، دلم را به مهرت زنده کن

خدایا ، قلبم را از تمام کینه ها پاک گردان

الهی ، جز آستان تو در جهان پناهی نیست

آنچنانم کن که در تمامی لحظات و در تمامی مشکلات فقط و فقط به تو پناه آورم

خدایا ،

اگر شایسته رحمت تو نیستم، تو سزاواری که رحمت گسترده ات را بر من عطا کنی

 ای بزرگ و ای مهربان ،

کمکم کن تا فردا و فرداهای بهتری در زندگی ببینم