تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

منزوی

اشعار منزوی با صدای خود استاد که کمتر جایی پیدا میشه 

شتک زده است   دانلود

شتک زده‌است به خورشید، خون‌ِ بسیاران‌
بر آسمان که شنیده‌است از زمین باران‌؟

هرآنچه هست‌، به جز کُند و بند، خواهد سوخت‌
ز آتشی که گرفته است در گرفتاران‌

ز شعر و زمزمه‌، شوری چنان نمی‌شنوند
که رطل‌های گران‌تر کشند میخواران‌

دریده شد گلوی نی‌ زنان عشق‌ نواز
به نیزه‌ ها که بریدندشان ز نیزاران‌

زُباله‌ های بلا می‌ برند جوی به جوی‌
مگو که آینه جاری‌ اند جوباران‌

نسیم نیست‌، نه‌! بیم است‌، بیم‌ِ دار شدن‌
که لرزه می‌ فکند بر تن سپیداران‌

سراب امن و امان است این‌، نه امن و امان‌
که ره زده‌ است فریبش به باورِ یاران‌

کجا به سنگرس دیو و سنگبارانش‌
در آبگینه حصاری شوند هشیاران‌؟

چو چاه‌ِ ریخته آوار می‌شوم بر خویش‌
که شب رسیده و ویران‌ ترند بیماران‌

زبان به رقص درآورده چندش‌ آور و سرخ‌
پُر است چنبرِ کابوس‌ هایم از ماران‌

برای من سخن از «من‌» مگو به دلجویی‌
مگیر آینه در پیش خویش بیزاران‌

اگرچه عشق‌ِ تو باری است بردنی‌، اما
به غبطه می‌نگرم در صف سبکباران‌

«حسین منزوی»



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد