تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

یادش به خیر

این روزها خیلی دلم می خواست خونه بودم شاید بیشترین چیزی که دلم هواش رو کرده رفتن به مراسم افطاری دوستان و آشنایان باشه نمی دونید با هم بودن دور یه سفره افطاری چه لذتی داره اینجا من افطارمو تنهایی باز می کنم واین یه اتفاق ناخوشایند  

پارسال وسالهای قبل با دوستان بعد از افطار می رفتیم بیرون چه خوش میگذشت با بابک ،حمید، پیمان  یادش به خیر  

یه بار هم دسته جمعی با بچه های بهمنی می رفتیم افطاباغ حمید اینا یادش به خیر دلم می خواد سریع مرخصی بگیرم بیام خونه