تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

منزوی

دانلود صوتی شعر با صدای استاد  


دانلود



تمام حادثه یک توده هیمه بود و شرر

و آن چه ماند ز من خاک بود و خاکستر

بدل به دود شد آن هم که بود در ذهنم
از آن تناورِ پرمیوه سبزِ بارآور

وزآن پرندة آبی که آشیانش را
گرفته بود دو دستم –دوساقه ام- در بر

از آن حروف درخشان که بر زمرّدِ من
شعاع سوزنی صبح می نگاشت به زر

بدل به دود شد آری هر آنچه بود به جا
از آن درخت که من بودم -آن منِ دیگر

و آن چه خاطرۀ آخرین من بوده‌ست
همه کشاکش ارّه همه نهیب تبر

نه هیچ می نگرم دیگر و نه می شنوم
نه بر گلم نظری هست و نز پرنده خبر

مرا به گردش تقویم و راز فصل چه کار؟
که نز خزان خطرم هست و نز بهار ثمر

درخت‌های جوان تر! مرا به یاد آرید
در آن بهار که گل می کنید رنگین‌تر

نسیم‌های جوان سر حرامتان! جز دوست،
به جای خالی من دیگری نشیند اگر

به باد می‌روم و می‌روم ز یاد شما
وزان شود چو به خاکسترم نسیم سحر

حسین منزوی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد