تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

گریه فقط کار منه  تو اشکاتو حروم نکن  به واژه ای نمی رسی  اینطوری جستجو نکن  

 

همیشه کم میارمت .. 

همین که می نویسم و به واژه می کشم تو را  دوباره بار غم می نشینه روی شونه های من  دوباره کم میارمت  دوباره کم میارمت 

 

همین که می شکفی مثه    یه گل میون دفترم  دوباره گرمی لبات دوباره گونه های من  

 همین که می ری از دلم  قرار آخرم میشی دوباره زخم می خورم دوباره باورم میشی

 

 همیشه کم میارمت  همیشه کم میارمت

نظرات 2 + ارسال نظر
تلاله چهارشنبه 22 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 10:36

سلام دوباره...
مانا باشید

شما هم همینطور مرسی

ما هم دیگه این روزها نیستیم به اصطلاح داریم برای کارشناسی ارشد می خوانیم البته به اصطلاح

مردمک پنج‌شنبه 23 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 21:22


چقد غیبتم تو عصرای وبگردی طولانی شد!!!!!

خوبه که سری به طبیعت تابستون و باغ فندوق زدین..
من هنوز تشنه ی تابستونم ! گرچه از بهار هم سیر نشدم !

...
ترانه ای که زدین واقعا شنیدنی و قشنگه ..

"ما از دری داخل می شویم

و از دری بیرون می رویم

این وسط باید

فرصت نوشیدن چای را از دست ندهیم"


تابستونتون خنک و به یاد ماندنی ..

تابستون هنوز تو راهه آره باغ فندوق هم خوش گذشت

این هم ترانه زیباییه کلا کارهای مهرنوش بد نیست

تابستون شما هم روییایی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد