تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

مگسی را کشتم

مگسی را کشتم

نه به این جرم که حیوان پلیدیست بد است

و نه چون نسبت سودش به ضرر یک به... صد است
...
طفل معصوم به دور سر من میچرخید

به خیالش قندم

یا که چون اغذیه ی مشهورش تا به آن حد گندم

ای دو صد نور به قبرش بارد

مگس خوبی بود

من به این جرم که از یاد تو بیرونم کرد

مگسی را کشتم.

نظرات 4 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 14:49

حقوق کپی رایت را هم رعایت میکردید بد نبود!

نمی دونستم مال چه کسیه یا چه سایتیه
ببخشید عذر خواهی می کنم

صنم پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 16:48

گردوی پوست کلفتی هستم

که با هر دستی نمیشکنم

چقدر دیر فهمیدم

گردوهای پوست کاغذی! طرفداران بیشتری دارند...
-----------------

درود

حسابی از نوشته ها و قلم زدن های خودتان دور شده اید...!!!

واقعا از نوشته های خودم دور شده ام این روزها تنها چیزی که فکر و ذهنمو مشغول کرده همینه که دیگه مثل سابق نمی نویسم
یه مدت زمان لازم دارم تا بتونم به اون دورها برگردم
ان دورها آوایی است که مرا می خواند

صنم پنج‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 16:52

راستی تازه دیدم لینکارو
اشکمو در آوردین تنها۴۱...
یه زمانی:(
خیلی مرسی که هنوز حذفش نکردین!
-------

چندین چمدان برای بردن داشتم
اما...
دریغ از یک دلبستگی برای ماندن!!
-------
دنیای اطرافمان را با "پرده ی سینما" اشتباه گرفته ایم
یکی فراموش میشود
یکی خاموش میشود
یکی میمیرد
...
ما تماشا میکنیم

حذفش نمی کنم شما با این کارتون منو شوکه کردین رک وراست می گم شاید بهتون بربخوره اما می بخشید
از زمانی که من وبلااگ زده ام دفتر خاطراتم سوت وکور مانده دلم خوشه چند سال ویا سالها بعد می شینم ودوره جوانیم را مرور می کنم شما هم اگر برای خودتان می نوشتید یا اگر دوست داشتید خاطراتتان در ذهن خودتان ماندگار شوند چرا وبلاگتون رو حذف کردید حالا در میان دفتر خاطراتتان نظر بقیه هم ثبت می شد مگر چه مشکلی داشت
ما که نفهمیدیم شما چرا وبلاگتون رو حذف کردید اما صد در صد کار اشتباهی کردید
ببخشید جسارت کردیم

صنم شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1389 ساعت 12:22

دل ِ دوری دارم که به من گفت:
تودیگر برای من حرفی نداری...
و چون او دل من است و دل من همه چبز من است!!
با خودم گفتم :وقتی برای تو حرفی ندارم!برای هیچ کس دیگر هم حرفی ندارم...
مادامی که او بگوید حرف بزن باز هم خواهم نوشت!!

----
بهتون میگم چرا حذف شد!

رازی است بین خودتان و خودتان شاید ما قدرت درکش را نداریم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد