تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

باران دلم تنگ است به هرسازی که می رقصم بد آهنگ است

    

 

 

به لطافت ابرها سوگند وبه همان بارانی که دیروز بارید ومن خیس شدم در روئیایی خیس تر از تو  

 

من تو را دوست دارم  

 

دیروز برای اولین بار آرزو کردم تا ای کاش فرصت داشتم تا بیشتر خیس شوم   

 

من با باران پیوندی دیرینه دارم  با ران هرچه هست وهرچه نیست به خیس شدنش می ارزد  

 

وهیاهوی مردمان برای پیدا کردن سرپناه برای من احمقانه است . 

 

باران را دوست دارم چون تو را برایم تداعی می کند من لطافت ابرها را به لطافت چشمان تو  

 

 

پیوند  می زنم  

 

 

وقتی تو نیستی باران اشک  هست اما... 

 

وقتی توهستی دیگر باران چیست؟... 

  

وخدا خدا می کنم وقتی من نباشم باران چشمی باشد  

 

وقتی هرسه هستیم دست به دست هم وباران هم باشد. 

 

خدا نکند هرسه باشیم واشک چشم هم باشد  

 

وخدا هم باشد  

 

خدا کند که تو وباران ومن وخدا همیشه باهم باشیم  

 

بی اشک وبدون باران چشم   

 

نظرات 5 + ارسال نظر
مهدی جمعه 20 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 17:45 http://spantman.blogsky.com

وبلاک قشنگی داری
به من هم سر بزن

ممنون از اظهار نظرت

ماریه جمعه 20 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 17:55 http://farasolove.blogsky.com

آدمهای تنها قوی ترند

می دونی من از نظر اجتماعی تنها نیستم اما از نظر احساسات
ورحیه ام تنهایم

مهدی جمعه 20 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 18:08 http://spantman.blogsky.com

سلام دوباره
آره شعرای خودمه مرسی که تعریف کردی
بابا من از این آهنگ خاطره بد دارم

شعرهای خیلی خوبی داری

صنم یکشنبه 29 فروردین‌ماه سال 1389 ساعت 00:18

چه صدف ها که به دریای وجود
سینه هاشان ز گهر خالی بود
ننگ نشناخته از بی هنری
سوی هر درگهشان روی نیاز
همه جا سینه گشایند به ناز
زندگی دشمن دیرینه ی من
چنگ انداخته در سینه من
روز و شب دارد با من سر جنگ
هر نفس از صدف سینه تنگ
دامن افشان گهر آورده به چنگ
وان گهر ها...همه کوبیده به سنگ


فریدون مشیری

ای عشق، شکسته ایم، مشکن ما را

اینگونه به خاک ره میفکن ما را

ما در تو به چشم دوستی می بینیم

ای دوست مبین به چشم دشمن ما را

از فریدون مشیری

فاطمه شنبه 2 بهمن‌ماه سال 1389 ساعت 18:21 http://aram-besan-baran.persian.ir

سلام.
منم مثل شما تنهام.
البته شاید خیلی تنها تر از شما خیلی...
منم دلم زیاد میگیره زیاد زیاد.
به من سر بزنید.
شعرتون فوق العاده بود.جدی میگم.یه روزی ارزوی من هم این بود اما فقط یه روزی دیگه نه.
راستی من کد اهنگ اگر مانده بودی امید رو واسه وبلاگم میخوام اما پیدا نمی کنم.میشه لطف کنید بذاریدش تو وبلاگم؟

باشه حتما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد