آجر می اوریم وخانه می سازیم وقصد می کنیم وقتی خوابیم در خانه شمعی
روشن باشد
به فراخور کدام نا کجا آباد غمگین می شویم
وبه کدامین سیب رانده از بهشت
دیشب تمام انچه منم را جمع کردم وسرودم شعری در انتهای پیوست کتابهای
عاشقانه ام
دیشب وقتی من می نوشتم تمام افقها ابی بودند از غربی ترین پناهگاه احساسم
نوری به بلندای هفت اسمان سو سو می زد
من کجایم
تمام دوستانم در جنگی ناگریز بین خودشان باختند وجام زرین بردند ومن اما.....
تمام پنجره های کوچه ما میان سنگ های کودکانه جان باختند براستی آنها
شهید کدامین قبله اند
در خانه شمعی روشن باشد
....
قشنگ صف بسته اند واژه ها وزیبا وصف شده.
اثباتم شد!!!
اون مطلبی که می گفتم به وبلاگ نزدم
ولی اول وآخر عزیزمی
من کجایم ؟
دیشب تمام انچه منم را جمع کردم
نوری به بلندای هفت اسمان سو سو می زد
--------
قصد می کنیم در خانه شمعی
روشن باشد
روشن می کنیم
قصد می کنیم هوایی بخوریم
می خوریم
روشنی شمع و جریان سریع باد !!
دیشب تمام انچه منم در اتاقی در کنا ر دیوار های خاکستری چمپاتمه زده بود ومن کلماتم را از نا کجا اباد ذهن به دنیا می اوردم
از حضورتان ممنون
نقشی است درین سینه که هرگاه بر آن نقش
من چرخ و فلک قاب کنم، قاب برنجد