تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

باران

وقتی که بغض ابر ها شکست در کو چه ای چشمی به تماشا نشست  

 

وقتی که باران گرفت  کو چه را عطر یاد تو گرفت  

  

وتو رفتی ..... 

 

وقتی که باران فرو نشست   

 

پشت پنجره قلبی شکست

نظرات 2 + ارسال نظر
فرشته دوشنبه 8 تیر‌ماه سال 1388 ساعت 10:07

از چه دلتنگ شدی؟
دلخوشی ها کم نیست...

من دلم می گیرد وقتی از پنجره می بینم حوری دختر بالغ همسایه پای کم یاب ترین نارون روی زمین فقه می خواند اری من دلم می گیرد

تنها پنج‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1388 ساعت 12:22

وای باران باران
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی یاد تو را خواهد شست

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد