تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

زمانه تنهاست مثل ما

با کدامین قلم ،از کدامین احساس،در کدامین کاغذ،باید نگاشت

نه تنهایم ونه عاشق،روزگارم بد نیست.گاه گاهی می خندم.

قهقه ای سر می دهم.دوستانی دارم.سر شار از لطافت گلبرگهای لاله وحشی.

قلمی دارم، گاه گاهی نفسی می آید از درون قلبم،می کشد نقش احساسی پرنور روی دفتر خاطراتم.

دفتری دارم. که در آن دلنوشته هایم رابا چاشنی تنهایی می نویسم.

اما من تنهایم، حتی تنهایی من نیز تنهاست . درد من تنهایی نیست درد تنها بودن است.

من به تنهایی زمین در انحنای شاخ گاوی به قدمت تاریخ بیمناکم.

من به پر های پروانه ای درون غربت موزه ای می اندیشم.

من به نیت دوختن لایه اوزون در سرا پرده انکار مشکوکم.

من به مورچه های درون آشپزخانه خودمان که هر روز مادرم آنها را راهی دار فانی می کند غمگینم.

من به تمام تنگ های دنیا به تمام قفس ها مظنونم.

من به مرگ کبوتر در کنج اسارت می اندیشم.

من برای پرهای سیخ شده جوجه ای که زیر باران مانده است .دلگیرم

بیایید برای تمام موش کورها حقوقی قائل باشیم.

بیایید برای مرگ تمام ماهی های شب عید مجلس ترحیم بگیریم.

بیایید با صدای مارهای وحشی ترانه بسازیم.

بیایید وقتی کوه می رویم .ترانه"یار دبستانی من " را با هم بخوانیم.

بیایید وقتی می خواهیم با شیم. این شعر را زمزمه کنیم.

حرکت سرآغاز پروازاست .                      پرنده ای که نباشد پری هم نیست.

بیایید .به انتظار بارش یک ابر ناشناس ننشینیم.

زمانه منتظر ماست.آسمان باش تا ابری باشم.گندمزارها منتظرند.ما باید خود باران باشیم. 

 

نظرات 1 + ارسال نظر
کوییدیچ دوشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1388 ساعت 21:41

سلام
چقدر خوب که تصمیم به نوشتن گرفتین چون اینجوری وبلاگتونم واقعا قشنگ شده.
ادامه بدین قلم زدن رو.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد