-
گور پدر کارشناسی ارشد
جمعه 28 بهمنماه سال 1390 21:24
آخیشششششششششششششششششششششششششششش راحت شدیم از کنکور کارشناسی ارشد خدابگم چیکار کنه اون کسی رو که سوالات مهندسی صنایع رو طراحی کرده بود نمی دونم نصف شبی با زنش دعوا کرده بود من که در نمیام هر کی در اومد مبارکش باشه امروز کلی با بچه حال کردیم خیلی خوش گذشت دلم برای کتاب خوندن تنگ شده می خواهم از صبح تا شب بشینم کتاب...
-
دوستت دارم محمد جان
یکشنبه 16 بهمنماه سال 1390 19:13
اسم کاملش محمد امینی بود پنج شنبه تو مجلس ترحیم یکی از بستگان بودیم که خبر رسید پسر خاله ام تو اتوبان تهران کرج تصادف کرده وفوت شده تا حالا برای فوت کسی این همه ناراحت نشده بودم میشه گفت داغون شدم یه جوونه بیست و هفت ساله که تازه می خواست ازدواج کنه چقدر پسر خوبی بود خدا رحمتش کنه خیلی دوستش داشتم یه فاتحه بخونید برای...
-
پرواز
شنبه 1 بهمنماه سال 1390 11:28
دلم یک موسیقی آرام بخش می خواهد وپرواز بال هایم را برداشته ام می خواهم پرواز کنم برای رفتن پله لازم نیست پله ها طناب بین من وتاریکیند من همیشه تنهایم هیچ دلبستگی این دور و اطراف ندارم این روزها فقط خودم هستم رها ازاد فارغ از همه چیز حتی خودم
-
اولین دادگاه نویسنده به روایت وجدان
چهارشنبه 21 دیماه سال 1390 21:58
می خواهم از تو بپرسم یوسف جان ان پسر بچه ای که دیروز تو بودی کجا رفته خسته نیستی نمی خواهی رها کنی این مرگ تدریجی را نمی خواهی باور کنی از آن پسرک شاعر با همان صداقت قدیمی هیچ نمانده است نمی خواهی باور کنی که کاجهای مزرعه تو دارند آرام ارام خم می شوند می خواهم بگویم نمی خواهی باور کنی که روزگاریست شیطان فریاد می زند...
-
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
یکشنبه 18 دیماه سال 1390 15:58
اولین بار کتاب فریدون مشیری رو از دوستی به نام حمید رضا حیدری گرفتم نمی دونم الان کجاست چی کار می کنه اول دبیرستان بود گرفته بود برا دوست دخترش نمی دونم چرا داد به من ؟ یادش به خیر یه بار این شعر رو تو کلاس استاد ذبیحیان خوندم چه کیفی داد عاشق اون قسمتی ام که رنگیش کرده ام بی تو ، مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن...
-
ما از اون شاگردهایی نبودیم که به استاد درس بدیم
شنبه 10 دیماه سال 1390 10:49
سخت آشفته و غمگین بودم… به خودم می گفتم: بچه ها تنبل و بد اخلاقند دست کم میگیرند درس ومشق خود را… باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم و نخندم اصلا تا بترسند از من و حسابی ببرند… خط کشی آوردم، درهوا چرخاندم... چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید ! اولی کامل بود، دومی بدخط بود بر سرش داد...
-
تقصیر من نیست
چهارشنبه 7 دیماه سال 1390 11:58
از بچه گی مارا به جدایی عادت داده اند حتی در مدرسه روی تخته سیاه خوبها را از بدها جدا می نوشتند خوبها.... بدها.... تقصیر من نیست منتظر بارش یک ابر ناشناس نشستن پای تخته سیاه زندگی جالب نیست می خواهم بشنوم اما مگر حرفی که هزار بار در باد پیچ وتاب می خورد شنیدنیست ؟ من شاید روزی هزار بار در خودم گم شوم اما در دیگران گم...
-
گذشت بهمنی که...
شنبه 3 دیماه سال 1390 19:23
چهار بهمن گذشته است وما گویی داریم به اخرین بهمن این سالها می رسیم اما ... چه زود گذشت دانشگاهی که فکر می کردیم مهندس می شویم برای خودمان کسی می شویم من اگر دوباره به عقب برگردم هرگز وارد دانشگاه نمی شوم این را به جد می گویم ویا لااقل کار ثابتی دست وپا می گردم وسپس درس می خواندم دانشگاه فقط وفقط یک چیزش خوب بود و انهم...
-
خود دان
دوشنبه 28 آذرماه سال 1390 11:03
تو را چه سود که بامن دیوانه سر کنی بهتر همان که با نبودن من عشق در کنی جایی برای خودم نیست در دل خودم باید خودت را زخودم دست به سر کنی ایینه ای تو ومنم سنگ در کنار تو بگریز از این شکست تا سفر کنی باید از این شب تاریک ره برون برم بگریز از شب تاریک من تا سحر کنی من با تو انچه شرط محبت بود گفتم خود بین که با من دیوانه...
-
نه خلاصی ونه غرق شدن
جمعه 25 آذرماه سال 1390 17:24
این روزها گم شده ام در تکرار زندگی هر چه قدر می خواهیم دیوارهای اتاقمان را عوض کنیم نمی شود هر روز صبح اینه فقط همانی را از ما نشان می دهد که دیروز بود بیست و سه بهار گذشته است ومن فقط فکر می کنم زندگی همین است همین کلاغی که روی تیر های برق خود نمایی می کند همین گنجشکهایی که می پرند همین خوابی که هر روز صبح از ان دل...
-
حسین امروز
چهارشنبه 16 آذرماه سال 1390 10:35
کاش وقتی به کعبه تکیه می دهی ومی گویی :آیا یاری کننده ای هست من با تو باشم نه برعلیه تو کاش می توانستم خودم بگویم وبنویسم اما ترجیح دادم این مطلب را در وبلاگ قرار دهم حسین بیشتر از آب تشنه لبیک بود، این روح حسین بود که تشنه ی جام های لبیک بود وگرنه جسمش را از همان هنگام که حجه الوداعش را در عرفات ناتمام گذارد،پاره...
-
میتینگ نمیام
دوشنبه 23 آبانماه سال 1390 12:54
قله قاف زندگیم گم شده دچار طوفان شده ام می خواهم بروم وتا قله قاف را نبینم (نمی گویم برسم)برنمی گردم می خواهم جزو سیمرغ باشم خداحافظ به قول این وضعیت سفیدی ها میتینگ نمیام می روم خسته و افسرده وزار سوی منزلگه ویرانه خویش به خدا می برم از شهر شما دل شوریده و پژمرده خویش آی آدم ها که برساحل نشسته شاد و خندانید یک نفر در...
-
این غزلها همه جانپاره دنیای منند
سهشنبه 17 آبانماه سال 1390 15:34
این غزلها همه جانپاره ی دنیای منند پیش از آنی که به یک شعله بسوزانمشان باز هم گوش سپردم به صدای غمشان هر غزل گر چه خود از دردی و داغی می سوخت دیدنی داشت ولی سوختن با همشان گفتی از خسته ترین حنجره ها می آمد بغضشان شیونشان ضجه ی زیر و بمشان نه شنیدی و مباد آنکه ببینی روزی ماتمی را که به جان داشتم از ماتمشان زخم ها خیره...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 آبانماه سال 1390 14:17
گاهی وقتها حرفی هست که نمیشه به پدر یا مادر یا خواهر یا برادر یا دوست گفت فقط به یه نفر میشه این حرف رو زد نمی دونم چرا احساس کردم اگر یک نفر بود که حرفهایم را از جنس خودم می فهمید خوب بود یک نفر از جنس حرفهای من ...
-
دانلود اهنگ وضعیت سفید
شنبه 7 آبانماه سال 1390 21:53
این سریال اونقدر جالبه که بارها بادیدن صحنه هایی از فیلم گریه ام گرفته دانلود http://www.zirseda.com/download/music/iranian/pop/alireza-ghorbani/takahang/128/Alireza%
-
وضعیت سفید را می بینم
جمعه 6 آبانماه سال 1390 22:17
سر صحنه جمع کردن این همه بازیگر به این صورت خیلی سخته مخصوصا اگه فیلم تاحدی قصه گریز باشه وهر شخصیتی دارای تیک رفتاری ویک عادت رفتاری خاصی باشه نویسندگی این سریال فوق العاده است چون اونقدر زندگی سال ۶۶ رو می شناخته که تو نسته تمام شخصیتها رو به اون چیزی که می خواد نزدیک کنه هیچ شخصیتی در این فیلم غیر واقعی نیست...
-
این رسم پاییزه
دوشنبه 2 آبانماه سال 1390 22:40
اولین بار که یه تصمیم بزرگ گرفتم شش هفت سال پیش بود تابستون بود تو وایستاده بودی تو حیاط من اومدم کنارت وایستادم ازم پرسیدی چیه؟ خندیدم ونتونستم اون چیزی رو که باید بهت می گفتم رو بگم خندیدم مثل تو وگفتم :هیچی دارم می رم سر کار شاید دیگه ندیدمت!!!! دومین بار برای کنکور خوندم که ............ سومین بار برای خودم تصمیم...
-
از محمد علی بهمنی
دوشنبه 25 مهرماه سال 1390 19:07
بارانی با همه ی بی سر و سامانی ام باز به دنبال پریشانی ام طاقت فرسودگی ام هیچ نیست در پی ویران شدنی آنی ام آمده ام آن لحظه ی توفانی ام دلخوش گرمای کسی نیستم آماده ام تا تر بسوزانی ام آمده ام با عطش سالها تا تو کمی عشق بنوشانی ام ماهی برگشته ز دریا شدم تا که بگیری و بمیرانی ام خوبترین حادثه می دانمت خوبترین حادثه می...
-
بوی آن دور دور ها
سهشنبه 12 مهرماه سال 1390 18:18
خواستم نشد یا نتوانستم که بخواهم پس نشد آن روزها که گذشت وای ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی که این ترانه چقدر قشنگه بوی عیدی بوی توپ بوی کاغذ رنگی بوی تند ماهی دودی وسط سفره نو بوی یاس جانماز ترمه مادر بزرگ با اینا زمستونو سر میکنم با اینا خستگیمو در میکنم شادی شکستن قلک پول وحشت کم شدن سکه عیدی از...
-
من عاشق این سه تا آیه ام
جمعه 8 مهرماه سال 1390 21:10
ای بی خبر از سوخته و سوختنی عشق آمدنی بود؛نه آموختنی 1- وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ وما از رگ گردن به تو نزدیکتریم واین حدیث قدسی این یکی دیوونه ام کرده 2- من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی ومن عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقه و من عشقه قتله و من قتله فعلی دیته و من علی دیته فانا دیته...
-
روبروی من دنیاست
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1390 22:57
آخرین شعله های سوختنم سر می کشند ومن دیگر کم کم دارم زنده بودنم را از یاد می برم دیگر کم کم دلم می خواهد با همان خاکستر بودنم کنار بیایم اگر بشود وگرنه با باد کنار خواهم امد تا خاموشم کند اگر بتوانم اگر بتوانم اگر اگر ........ از تمام این 23 سال اگر کودکی را حذف کنیم بارها خواسته ام ولی نتوانسته ام دیگر .........نمی...
-
ادمهای نابغه ایران را بشناسید
سهشنبه 8 شهریورماه سال 1390 23:32
سخنرانی های این مرد رو گیر بیارید وگوش کنید فوق العاده است جزو آدمهای انگشت شمار این مملکته که به نظر من باید حرفهاشو با طلا نوشت سخنرانیهاش تو اکثر سایتها هست زندگینامه کاملی از اون نتونستم پیدا کنم ولی تو ویکیپدیا اینها رو نوشته بود اکثر سخنرانیهاشو دارم هر کی خواست می دم حسن عباسی (تحلیلگر سیاسی) حسن عباسی زادروز...
-
گذشت
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1390 23:39
وقتی سایت سنجش را باز کردم ودیدم نوشته رشته قبولی شما مهندسی صنایع دانشگاه پیام نورزنجان نزدیک بود سکته کنم سال قبل تو رشته کاردانی عمران شبانه دانشگاه سراسری زنجان قبول شده بودم اما حالا...هیچ وقت تو کلاس در عرض این چهار سال جزوه ننوشتم وهیچ وقت نشد در کلاس از استاد یه چیزی یاد بگیرم یا شب امتحانی خوندم یا این اواخر...
-
تابستان
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1390 00:06
تابستان برای من از ت مثل تهوع آور بودن از الف انتظار از س مثل فصل سرمای رابطه ها از نون مثل نبودنت تابستان برای من یعنی درد یعنی درد یعنی درد هیچ چیز این تابستان به من نمی چسبد جزیک چیز واین همان دوستانی است که مثل آب روانند ولی تو را چه کنم تو را ؟ هر جای دنیایی دلم اونجاست هرجا ..... هر جای دنیایی دلم اونجاست من...
-
....
چهارشنبه 19 مردادماه سال 1390 23:52
حتی اگر تمام کوچه باغ های خاطره را جارو کنم حتی اگر تمام قابهای زندگی را عوض کنم حتی اگر ذهن مغشوشم را به سکوت وادارم حتی اگر چشمهای مانده به راهم را ببندم چگونه می توانم دلم را ساکت کنم من نمی توانم من تو را به خاطره نه به خاطر می سپارم تو هم مرا به تو هم یک دیدار مهمان کن وگرمی لبخندت را به من ببخش تا من لبخند که...
-
واقعا دلم گرفت
یکشنبه 16 مردادماه سال 1390 00:33
نمی دونم چرا از این که به وبلاگ بچه ها سری زدم دلم گرفت واقعا نمی دونم چرا ؟ یه سری به وبلاگ بهمنی ها زدم انگار هممون یه درد داریم که نمی دونیم با کدوم دال باید بنویسم ونمی دونیم که با کدوم صدا داد بزنیم تا کسی بشنوه واقعا دلم گرفت داشتم تو اینترنت این ترانه رو دانلود می کردم که شعرش رو تو بهمنی ها پیدا کردم وچقدر به...
-
عشق الهی
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1390 16:16
رمضان امیدوارم آخر این ماه سربلند بیرون بیاییم اگه خدا توفیق بده وای که بعضی از شعر ها آدم رو دیوونه می کنه تقدیم به تو که عمری نفسم بودی ونفسم را عمری ربودی یک شبی مجنون نمازش را شکست بی وضو در کوچه لیلا نشست عشق آن شب مست مستش کرده بود فارغ از جام الستش کرده بود سجده ای زد بر لب درگاه او پر زلیلا شد دل پر آه او گفت...
-
من عاشقم
شنبه 25 تیرماه سال 1390 22:44
بگو چگونه می توانم تو را صدا نزنم من که از تپش پنجره ها دلم می ریزد من که از تمام ک دنیا سر کوچه دلم می نشینم، منتظرت می مانم، چگونه می شود تو را صدا نزنم چگونه ؟؟؟ نمی گویم خوب منتظرت هستم اما هستم ودر انتظار آمدنت بی قرار قرار است تو بیایی وروشنی انجمنی باشی پس بیا.............. برای من افکار احمقانه جامعه گم شده در...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 19 تیرماه سال 1390 19:31
گریه فقط کار منه تو اشکاتو حروم نکن به واژه ای نمی رسی اینطوری جستجو نکن همیشه کم میارمت .. همین که می نویسم و به واژه می کشم تو را دوباره بار غم می نشینه روی شونه های من دوباره کم میارمت دوباره کم میارمت همین که می شکفی مثه یه گل میون دفترم دوباره گرمی لبات دوباره گونه های من همین که می ری از دلم قرار آخرم میشی...
-
روستای یحیی آباد زنجان عکس
جمعه 10 تیرماه سال 1390 23:43
چند تا عکس از یه جای خوش آب و هوا با غهای فندوق خرچنگ درخت فندوق گوجه سبز دورنمای روستا