آخرین شعله های سوختنم سر می کشند ومن دیگر کم کم دارم زنده بودنم را از یاد می برم دیگر کم کم دلم می خواهد با همان خاکستر بودنم کنار بیایم اگر بشود وگرنه با باد کنار خواهم امد تا خاموشم کند اگر بتوانم اگر بتوانم اگر اگر ........
از تمام این 23 سال اگر کودکی را حذف کنیم بارها خواسته ام ولی نتوانسته ام دیگر .........نمی خواهم بنویسم که بریده ام از این کلمه خوشم نمی آید از این که بنویسم تمام شد بیزارم بیزار ...
پاییز دارد دوان دوان به خانه دلم میهمان می شود پاییز دل گیر، پاییز ابری ،تاریک سرد
هیچ کس نمی فهمد هیچ کس مردم این زمانه بیزارند از این که کسی دردشان را بگوید وفراریند از خودشان ..
همیشه وقتی کارم به جاهای شلوغ شهر می افتد مدام یاد سریال لاست می افتم گمشدگانی که از آنها بیزارم وفراری...
تفاوت اساسی در این است که اینجا بهشت گم شده نیست وماهم نماینده دنیا نیستیم از فضا هم نیامده ایم پس ما اهل کجاییم آمده ایم که چه کنیم بخوریم بخوابیم کار کنیم بعد عاشق شویم وبعد لذتی تجربه کنیم ولذتهای دیگر را وبعد پیر شویم وبعد بمیریم نه نه نه .....
من فکر نمی کنم
دلم هیچ چیز نمی خواهد می دانی وقتی می دانی کجا می خواهی بروی اما همیشه در جنگ شکست بخوری آنوقت مگر دل و دماغ رفتن به مقصد در تو می ماند؟؟؟
همیشه بعد از این تفکرات به این نتیجه می رسم زندگی پشیزی هم نمی ارزد آخر عروسک خیمه شب بازی باشی تو بازی کنی اما لذت تشویقش را آنهایی ببرند که در پشت صحنه تکانت می دهند دلگیر نمی شوی تازه اگر نمایشت تماشاچی هم داشته باشد
پس چرا سعی نمی کنیم از یک عروسک بودن به کارگردان پشت صحنه برسیم
حسن عباسی | |
---|---|
زادروز | ۱۳۴۵ ازنا، استان لرستان |
ملیت | ایرانی |
پیشه | تحلیلگر سیاسی |
نقشهای برجسته | رئیس مرکز بررسیهای دکترینال (اندیشکده یقین) |
مذهب | اسلام |
وبگاه | |
سایت مرکز بررسیهای دکترینال |
حسن عبّاسی (۱۳۴۵ در ازنا) تحلیلگر سیاسی اهل ایران و رئیس مرکز بررسیهای دکترینال (اندیشکده یقین) است.
وی در نطقهای خود به بسط نوعی تئوری دفاعی با نام «دفاع نامتقارن» مشهور است که بر مبنای شهادتطلبی در مسیر رضایت الله است مهمترین دورههای مطالعاتی که به تدریس وی در حوزهٔ طرحریزی استراتژیک، و دکترینال برگزار شدهاست عبارتند از:
عباسی اعتقاد دارد که «گفتگوی تمدنها» در نظر آمریکا بی معنی است و آنها در همان سالی که سال گفتگو تمدنها نامیده شد نظریهٔ «برخورد تمدنها» را مطرح و از آن دفاع کردند.وی در مورد آمریکا معتقد است که آمریکا برای رسیدن به اهداف خود در منطقه ناگزیر به مقابله با ایران است و این یعنی «آمریکا دشمن ایران و اسلام است و دشمن اسلام، شیطان است». وی در مورد انگلیس نیز چنین گفتهاست: «نابودی ما در انگلیس برنامهاست و نابودی انگلیس هم برا ما برنامهاست». وی حتی در مورد تمدن غرب این جمله را بیان کرد که:
نابودی تمدن آنگلوساکسون در آینده به دست خود |
رسانههای آمریکا نیز متقابلا سخنان عباسی را دلیل محکمی بر تایید و ادامه سیاستهای جرج بوش و نیاز مقابله و دفع خطر ایران دانستهاند
وی به نقد سریالهایی همچون فرار از زندان، لاست، فرینج، ۲۴ و ... پرداختهاست و همچنین نقدهایی بر سریالهای فارسی1 داشتهاست
ادعا شده که او در دوران جنگ ایران و عراق به عنوان یک بسیجی داوطلب به میدان جنگ رفت و بعد از پایان جنگ و دوران ثبات به یک نظریهپرداز در نظام جمهوری اسلامی تبدیل شد. در مقابل، علی شمخانی، فرمانده نیروی دریایی در دوران جنگ و وزیر دفاع سید محمد خاتمی، ادعا کرد او در جنگ ایران و عراق حضور نداشتهاست. شمخانی گفت: «اگر حسن عباسی و عباسیهای دیگر به جبهه میآمدند و ما کمبود نیرو نداشتیم، مساله فرق میکرد. ایشان در جبهه حضور نداشتند عباسی نیز در پاسخ شمخانی گفت: در اواسط جنگ ایران در مقابل کشور عراق در هور مقابل یکدیگر ایستاده بودند و این در شرایطی بود که برخی دوستان در داخل گلف و زیر کولر جنگ را اداره میکردند و آنهایی که اکنون متهم میشوند در جنگ تحمیلی حضور نداشتند به آن سمت هور رفته و در بصره و حتی عراق جنگ چریکی میکردند.
مجتبی ذوالنور، جانشین نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران در سال ۱۳۸۳ درباره مدرک تحصیلی وی گفته بود: «برادرم آقای عباسی دکتر نیستند. ایشان در رشته فلسفه مقطع کارشناسی مشغول تحصیل هستند حسن عباسی پس از آنکه در مورد دکترا داشتن یا نداشتن مورد سوال قرار گرفت، در پاسخ گفت: «من فقط ۱۰۴ رساله دکترا ارائه کردهام. بعضی از همین آقایان که در سپاه هستند و دکترا دارند، رساله دکترایشان را با من ارائه کردهاند.... دکتر یعنی دکترینر، یعنی کسی که میتواند دکترین ارائه کند. طبیب کسی است که میتواند طبابت کند، راننده کسی است که میتواند رانندگی کند
حسن عباسی ادعا کردهاست نیویورک تایمز هر هفته راجع به او مطلب میزند و همیشه جلوی اسم او داخل پرانتز مینویسد: «The Kissinger of Islam». (کیسینجر اسلام) و از او با عنوان «The Big Brain Strategic» یاد میکند.
خبرنگار آفتاب در این مورد میگوید که در جستجوی آرشیو این روزنامه در اینترنت حتی یک با نام حسن عباسی پیدا نشدهاست. عباسی میگوید در سال ۵۰۰ سخنرانی برگزار میکند که در این صورت حتی در روزهای تعطیل، وی میبایست هر روز یک الی دو سخنرانی داشته باشند که منطقی به نظر نمیرسد
وی در ۱۶ خرداد ۱۳۸۸ در پی سخنرانی در دانشکدهٔ فنی دانشگاه تهران با عنوان «۲۰ سال خامنهایسم و جمهوری دهم» و مصاحبه با روزنامه وطن امروز در تاریخ ۳ خرداد ۱۳۸۸ با عنوان «چرا میخواهند احمدی نژاد نباشد؟» و سخنرانی در تالار سید الشهدا تهران با عنوان «مهندسی افکار عمومیبنا به شکایت دفتر اکبر هاشمی رفسنجانی و حسن روحانی بازداشت شد
فرد بعدی برای معرفی دکتر رائفی پور
وقتی سایت سنجش را باز کردم ودیدم نوشته رشته قبولی شما مهندسی صنایع دانشگاه پیام نورزنجان نزدیک بود سکته کنم سال قبل تو رشته کاردانی عمران شبانه دانشگاه سراسری زنجان قبول شده بودم اما حالا...هیچ وقت تو کلاس در عرض این چهار سال جزوه ننوشتم وهیچ وقت نشد در کلاس از استاد یه چیزی یاد بگیرم یا شب امتحانی خوندم یا این اواخر که خواستم معدلم رو بالا ببرم در طول ترم
همیشه به خاطر این کلاس اومدم که دوستانم یا همکلاسیهایم را ببینم ویا دور هم با شیم وبخندیم وانصافا کلاسی نبود که ما نخندیم از اون کاوندی که تو اولین جلسه مثل سلجوقی منو انداخت بیرون یا مثل خیلی از استاد ها که یا از کلاس اخراجم کردند یا نمره پایان ترمم پایین دادم نا راحت نیستم برام مهم نبود برام هیچ چیز مهم نبود
اما زمان که می گذره خاطرات رو که بغل هم می چینم اگه دست خودم باشه زار زار برای تمام شدن این دانشگاه گریه می کنم اما به خودم لبخند می زنم وبه روی خودم نمیارم نمی خوام گریه کنم
اولین باری که دانشگاه اومدم کلاس امیر مقدم بود داشت با بچه ها شوخی می کرد بهش گفتم ما اومدیم درس بخونیم نه بخندیم اون گفت پاشو بیا جلو بشین فکر می کنم اونجا نمیشه شما رو کنترل کرد وامدم نشستم جلو
اما بهترین کلاس کلاس استاد ذبیحیان بود چقدر ادبیات رو دوست داشتم وچقدر خانم ذبیحیان رو چنان با احساس شعر می خوند که نگو هنوز شعر زمستان است یادم هست هنوز اون مشاعره بین دخترو پسرها یادم هست یه طرف خانمها شفقتیان سعیدی صفائیان نظریان پور ویه طرف ما پسرها منو ،کمالی با تعجب بقیه یادم نیست
یادش به خیر یه بار برای سر کار گذاشتن خانمها من شیرینی خریدم و آوردم کلاس وگفتم نامزد کرده ام چقدر خندیدیم ولی آخرش به بچه ها گفتم که دیشب عروسی داداشم بود
یادش به خیر سر کلاس انصاری چقدر شلوغ می کردیم
تابستان برای من از
ت مثل تهوع آور بودن
از الف انتظار
از س مثل فصل سرمای رابطه ها
از نون مثل نبودنت
تابستان برای من یعنی درد یعنی درد یعنی درد هیچ چیز این تابستان به من نمی چسبد جزیک چیز واین همان دوستانی است که مثل آب روانند ولی تو را چه کنم تو را ؟
هر جای دنیایی دلم اونجاست هرجا .....