یه اس ام اسی برام فرستادند که نتونستم تشخیص بدم برای کدوم یک از دوستانم بفرستم برای همین ترجیح دادم تو وبلاگ قرار بدم وتقدیمش کنم به دوستان پاکتر از برگ گل وصافتر از آیینه ام
گویند گنج درویرانه هاست چه گنجی از تو بهتر وچه جایی از قلب من ویرانه تر
این تصویر خیره کننده پرنده ای را نشان می دهد که برای محافظت از فرزندانش بدن کوچکش را مانند یک سد در مقابل آب قرار داده تا لانه اش را آب نبرد. او لانه اش را ناخواسته در مجرای یک ناودان بنا کرده و حالا که بارندگی آغاز شده او مجبور شده تا بدنش را مقابل جریان آب قرار دهد.
همانگونه که در تصویر بالا می بینید پرنده نر مشغول غذا دادن به جوجه هاست. اما پرنده ماده در مجرای آب خود را قرار داده در حالیکه کنار او هم آب زیادی جمع شده است. این پرنده ماده پرهای خود را باز کرده و حجم بدنش به دو برابر حجم معمولی رسیده تا هر چه بیشتر جلوی آب را بگیرد.
امتحانات که تموم شد می خوام یه دل سیر بگم آخیش راحت شدیم به امید روز دوشنبه هفته بعد
اگه قسمت شد می خوام برم کوه بشینم روبه افتاب وبعد از مدتها غروب افتاب ببینم اگه قسمت شد
همه چی آروم میشه تو هم که کنارم هستی
این ترانه رو هم زمزمه راه می کنم
واگه شد یه دل سیر گریه می کنم وعهد می بندم عهد می بندم که دیگر این راه رفته را بی تو نروم هیچ وقت ..........کنارم باش
همه چی آرومه تو به من دل بستی
این چقد خوبه که تو کنارم هستی
همه چی آرومه غصه ها خوابیدن
شک نداری دیگه ،تو به احساس من
همه چی آرومه من چقد خوشحالم
پیشم هستی حالا به خودم می بالم
تو به من دل بستی از چشات معلومه
من چقد خوشبختم همه چی آرومه
تشته ی چشماتم منو سیرابم کن
منو با لالایی دوباره خوابم کن
بگو این آرامش تا ابد پابرجاست
حالا که برق عشق تو نگاهت پیداست
همه چی آرومه من چقدر خوشحالم
پیشم هستی حالا به خودم می بالم
تو به من دل بستی از چشات معلومه
من چقدر خوشبختم همه چی آرومه
یادش به خیر با یچه سالن چمن می گرفتیم دو تیم می شدیم وسر رانی بازی می کردیم اونهایی که اهل قلیان بودند یه تیم می شدند ما اسمشون گذاشته بودیم تیم معتادان وبقیه یه تیم دیگه یادش به خیر
یادش به خیر یه تکیه کلامی داشتم که برای هر استادی خرج می کردم «پیام نور مرکز حوادث غیر منتظره است »
یادش به خیر استاد ریاضی یک که نمی تونست کلاس رو کنترل کن آخرش هم فیلممون دادن حراست واستاد رو از دانشگاه اخراج کردن (اینطور می گن)
اما بهترین کلاس دانشگاه کلاس استاد ذبیحیان درس ادبیات بود من عاشق این کلاس بودم هیچ وقت یادم نمیره بهترین کلاس تمام زندگیم بود یادم اولین باریه که تو کلاس گفت تو کلاستون کسی هست که شعر بگه من اولین شعرمو خوندم اما عجیب ترین چیز این بود که من این شعر رو تو خواب گفته بودم ونصف شب بلند شدم تو تاریکی روی دفترچه تلفن نوشتم وصبح پاک نویس کردم یادش به خیر
یادش به خیر من تو کلاس ذبیحیان به خاطر ازدواج برادرم شیرینی آوردم وبرای سر کار گذاشتن همکلاسیها گفتم که خودم نامزد کردم وچه قدر هم خندیدیم وبعدش یکی از پسرها گفته بود که (روبه خانمها)این یکی از دستتون رفت واون خانم گفته بود خیلی تحفه بود واون پسره هم گفته بود خیلی دلتون بخواد یادش به خیر
یادش به خیر
.
.
.
.
.
.
.
.
.