-
پدرم رفت
چهارشنبه 28 مردادماه سال 1394 16:18
وقتی تو با من نیستی از من چه می ماند از من جز این هر لحظه فرسودن چه میماند .....
-
دوره ...
چهارشنبه 21 مردادماه سال 1394 12:40
دوره حافظ و سعدی صحبت از زلف تو بود نوبت دوران ما شد روسری سر کرده ای
-
میلاد هم رفت سربازی
دوشنبه 19 مردادماه سال 1394 19:54
امروز میلاد عازم سربازی شد درست دوازده روز بعد اول شهریور ،سه سال پیش من اعزام شدم چقدر زود گذشت
-
درگیر تو بودم هستم خواهم بود
سهشنبه 13 مردادماه سال 1394 13:53
بعضی شعرها ادمو نابود میکنن اونقدر آدم خوشش میاد که نگو، بعد مرتب با خودش زمزمه میکنه مثل این شعر.... درگیر تو بودم که نمازم به قضا رفت در من غزلی درد کشید و سرِ زا رفت سجاده گشودم که بخوانم غزلم را سمتی که تویی عقربه قبله نما رفت در بین غزل نام تو را داد زدم ، داد آنگونه که تا آن سر این کوچه صدا رفت بیرون زدم از خانه...
-
من هنوز
دوشنبه 29 تیرماه سال 1394 21:51
ﻣــﻦ ﻫﻨــﻮﺯ ﮔﺎﻫــﯽ ﯾﻮﺍﺷﮑــﯽ ﺧﻮﺍﺏ ﺗـﻮ ﺭﺍ ﻣﯽ ﺑﯿﻨـﻢ ... ﯾﻮﺍﺷﮑــﯽ ﻧﮕﺎﻫﺘــ ﻣـﯽ ﮐﻨــﻢ ... ﺻـﺪﺍﯾﺖ ﻣـﯽ ﮐﻨــﻢ ... ﺑﯿــﻦ ﺧﻮﺩﻣـﺎﻥ ﺑﺎﺷـﺪ ﺍﻣــﺎﻣــﻦ ﻫﻨــﻮﺯ ﺗــﻮ ﺭﺍ ﯾﻮﺍﺷﮑــﯽ ﺩﻭﺳﺘــــــــ ﺩﺍﺭﻡ ...
-
منم آن
دوشنبه 29 تیرماه سال 1394 16:51
منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر لای موهای تو گــم کرد خداوندش را
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 29 تیرماه سال 1394 00:03
توافق یا تحریم به درد من نمیخورد هر چقدر هم که دنیا عوض شود دنیای من درون چشمهای تو خواهد ماند
-
شعری زیبا و جوابی زیباتر
پنجشنبه 11 تیرماه سال 1394 16:19
شعری زیبا و جوابی زیباتر heart emoticon پشت رُل ساعت حدوداً پنج شاید پنج و نیم داشتم یک عصر برمی گشتم از عبدالعظیم ازهمان بن بستِ باران خورده پیچیدم به چپ از کنارت رد شدم آرام ، گفتی: مستقیم! زل زدی در آینه اما مرا نشناختی این منم که روزگارم کرده با پیری گریم رادیو را باز کردم تا سکوتم نشکند رادیو روشن شد و شد بیشتر...
-
چی بگم
چهارشنبه 10 تیرماه سال 1394 16:35
ابرهایی که می ایند اما نمی بارند چشمهایم را می بندم گوش می کنم به ترانه معین .... هوا ابری و من با چشمای تر دوباره بدون تو میرم سفر خاطرات روزانه ام را مرور می کنم این روزهای تکراری گاهی اعصاب خرد کردنهای خودش را دارد خودم خوبم اما ادم که فقط خودش نیست ادمهایی که در کنارت هستند شامل تو می شوند اگر مشکلی برای آنها پیش...
-
شعر من
یکشنبه 17 خردادماه سال 1394 10:23
گفته بودی که شعرهای من بی تو در انتظار میپوسد خوب میدانم که فاصله ها همچو بمبی در انفجار می کوشد شعر هایی که درد میجویند واژه هایی همیشه در بندند فکر می کردم اگر باشی غصه هایم رخت بر بندند بی تو من و ماندم و خیالاتم فاصله حکم مرگ و دیوار است آری اینجا در کویر عشق دوستی یک درخت بی بار است روز و شب با خیال تو تنها من به...
-
بعد مدتها شعری گفتیم
پنجشنبه 14 خردادماه سال 1394 13:27
حس و حالم شبیه باران است چون کویری که آب را می فهمد دستهایم بروی پرده شب چون خماری ، شراب را می فهمد مانده ام در انحنای عبور دردها یی در دلم جاریست دستهایم بی خودی سردند فصلهایم بی خودی جاریست عشق را هیچ کس نمی فهمد جز سرابی که عاشق دریاست شکل او را به خود میگیرد آن زمان سراب هم دریاست رازهای نگفته نهان شعرهایم همیشه...
-
استرس
سهشنبه 12 خردادماه سال 1394 11:32
این روزها فقط دنبال اینم که آرامش رو به زندگیم برگردونم سعی میکنم از هرچیزی که استرس برام ایجاد میکنه دوری کنم سعی می کنم در هر حالتی بخندم شاد باشم چون زندگی هیچ وقت اون چیزی که می خوام نمیشه پس بی خیال فقط آرامش ... سکوت... تنهایی.... خیال پردازی های ارامش بر ممنوع .... چشماتو ببندی و حس کنی تو باغ زیر درخت خوابیدی...
-
چه عیبی دارد
سهشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1394 17:21
انگشتانم روی صفحه می چرخند دلم می خواهد چیزی بنویسم روایتی ،شعری ،نوشته ای دلم می خواهد بارو بندیلم را ببندم وراهی یک سفر بی بازگشت شوم دلم می خواهد وقتی دوباره به دنیا می آیم در من اثری از روئیای چشمانت نباشد .درد چیز عجیبی است وقتی نه می توانی درمانش کنی ونه علتش را بدانی ..... نه این نوشته خوب نشد دوباره می نویسم...
-
جنگ عشق
سهشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1394 10:26
چه جمله زیبایی و چه تصویر قشنگی
-
منزوی ---------خدا رحمتش کنه
شنبه 5 اردیبهشتماه سال 1394 13:07
به سینه می زندم سر ، دلی که کرده هوایت دلی که کرده هوای کرشمه های صدایت نه یوسفم ، نه سیاوش ، به نـَـفس کشتن و پرهیز که آورد دلم ای دوست ! تاب وسوسه هایت تو را از جرگه ی انبوه خاطرات قدیمی برون کشیده ام و دل نهادم به صفایت تو ، سخت و دیر به دست آمدی مرا و عجیب نیست نمی کنم اگر ای دوست ! سهل و زود ، رهایت گره به کار من...
-
یادش بخیر
پنجشنبه 27 فروردینماه سال 1394 16:41
یادش بخیر لذتی که توی خوابیدن با لباس مدرسه توی رختخواب بین ساعات ۷:۰۰ تا ۷:۱۵ وجود داشت توی هیچ چیزی دیگه وجود نداشت و ندارد و نخواهد داشت . یادش بخیر؛ در به در دنبال یکی میگشتیم کتابامونو جلد کنه ! همیشه تو مدرسه عادت داشتم همکلاسی هامو بشمرم تا ببینم کدوم پاراگراف برای خوندن به من می فته یادش بخیر یکی از استرس های...
-
نا امید از هر چیز
پنجشنبه 27 فروردینماه سال 1394 09:58
کِه میگوید «مأیوس نباش»؟ ـ من امیدم را در یأس یافتم مهتابم را در شب عشقم را در سالِ بد یافتم و هنگامی که داشتم خاکستر میشدم گُر گرفتم... - احمد شاملو
-
سال 94 رو با یاد تو پیوند زدم نمی دونم خبری هست یا نه.....
یکشنبه 23 فروردینماه سال 1394 12:12
این شعر رو از اینترنت کپی کردم گرچه این روزها مدام تو دلم با تو ام با تو راه میرم حرف میزنم قصه میبافم اما حوصله نوشتنش رو ندارم تابحال ، از عسل ِ چشم کسی مَست شدی ؟!! تا بحال ، عاشق ِ دیـوانـه ی سرمست شدی ؟ من همان عاشق ِ دیوانه ی سرمست ِ توأم!!!! تـو بـه اندازه ی من پای کسی هـرز شدی ؟ وقتی از خلسه ی آغوش ِ تـو بر می...
-
ن.......
سهشنبه 11 فروردینماه سال 1394 23:43
این روزها تمام عالم و ادم به دست هم داده اند تا فراموشت کنم اما مگر میتوانم ،یکی از نداشته هایت میگوید دیگری از نداشته های من اما ایا انچه را که من در عشق می یابم جز من کسی میداند این روزها همه خودشان را می گذارند جای من وبرایم تصمیم میگیرند اما مثل همیشه همه چیز را در خودم میریزم وحرف نمی زنم لبخند مصنوعی ام را...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 فروردینماه سال 1394 01:43
انگار همین دیروز بود بابابک و سعید وسید رفتیم اصفهان سر این جرو بحث میکردیم کی اهنگ سیاوش قمیشی رو خوب میخونه اهنگ من همون جزیره بودم حالا من در حالی که همه تو اتاق خوابند این اهنگ رو تو اصفهان گوش میدم بچه ها . مسعود.حمید.ابو .جواد.بابک خوابند امروز خیلی گشتیم خسته شدیم اما من به یادتم حتی حالا که زمان زیادی گذشته...
-
نووز ۹۴ ارزویم دیدار توست
جمعه 29 اسفندماه سال 1393 23:39
اگر چه یادمان می رود که عشق تنها دلیل زندگی است اما خدا را شکر که نوروز هر سال این فکر را به یادمان می آورد پس نوروزتان مبارک که سالتان را سرشار از عشق کند . . . نوروز ، یادگار ماندگار یاران دیروز این دیار و پاسداشت پاکی ها ، نیکی ها و پهلوانی ها بر همه ایرانیان نیکوسرشت خجسته باد . . . عقل تکرار را نمی پذیرد ، اما...
-
یاد بچگی به خیر
دوشنبه 18 اسفندماه سال 1393 20:58
: ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ ﺳﮑﻪ ﻣﯿﺬﺍﺷﺘﯿﻢ ﺯﯾﺮ ﮐﺎﻏﺬ ﺑﺎ ﻣﺪﺍﺩ ﺭﻭﺷﻮ ﺭﻧﮓ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ﺟﺎﺵ ﻣﯿﻤﻮﻧﺪ ﺭﻭ ﮐﺎﻏﺬ ﮐﻠﯽ ﺫﻭﻕ ﻣﯿﮑﺮﺩﯾﻢ ........................ .................. ﯾﺎﺩﺵ ﺑﺨﯿﺮ ، ﻗﻮﻝ ﻭ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﺎ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﮐﻼﺱ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻧﺮﻓﺘﻦ ﻭ ﺍﻭﻥ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﺧﺎﺹ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻧﮑﻨﻪ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻪ ﺑﺎﺷﻦ !!
-
من از جدایی میترسم
چهارشنبه 13 اسفندماه سال 1393 00:10
من از جدایی میترسم عاشق همیشه از جدایی میترسه دیالوگ پرویز پرستویی فیلم میهمان داریم چقدر حال و روز این روزهای منه
-
چرا من نمیتوانم
پنجشنبه 7 اسفندماه سال 1393 22:01
میلیونها و میلیاردها آدم توی این دنیا هستند و همه شان می توانند بی تو زندگی کنند آخر من بدبخت چرا نمیتوانم ؟
-
تو به من خندیدی
دوشنبه 4 اسفندماه سال 1393 15:44
این هم شعر من تو به من خندیدی وندانستی که من به چه دلهره از باغچه قلب تو گل نسرین چیدم پدرم هیچ نگفت پدرم ورطه خاموشی بود مادرم میدانست عشق در یک قدمی است ودر ان تابستان که تو رفتی زمستان شد یادت هست خوب یادم هست وهنوزصدای خش خش گامهای تو تکرار کنان میدهد ازارم ومن هنوز غرق این وپندارم که چرا باغچه قلب من گل نسرین کم...
-
کاهگل می ریزد
چهارشنبه 22 بهمنماه سال 1393 10:23
کاهگل می ریزد سیمان رشد می کند آجر روی آجر آنروزی که من از چشمت افتادم دیگری در قلبت خا نه ای ساخت حالا شهر من و قلب تو یه نقطه اشتراک دارند افسوس هر دو سیمانی اند
-
دلم تغییر میخواهد
جمعه 10 بهمنماه سال 1393 21:29
دلم باران دلم دریا دلم لبخند ماهی ها دلم اغوای تاکستان به لطف مستی انگور دلم بوی خوش بابونه می خواهد دلم یک باغ ِ پر نارنج دلم آرامش ِتُرد وُ لطیف ِ صبح شالیزار دلم صبحی سلامی بوسه ای عشقی نسیمی عطر لبخندی نوای دلکش تارو کمانچه از مسیری دورتر حتی دلم شعری سراسر دوستت دارم دلم دشتی پر از آویشن و گل پونه می خواهد دلم...
-
به یاد استاد حسین منزوی بزرگترین غزل سرای معاصر(امروز دوباره هوایی شدم باشعراش، بدجور ، خدا رحمتش کنه )
سهشنبه 30 دیماه سال 1393 23:15
بچه زنجان ، مقیم جوادیه عمران صلاحی دربار رفاقت و شکل گیری ارتباطش منزوی مینویسد : « اوایل دهه چهل بود ؛ سالش یادم نیست . یک شب از انجمن ادبی آذرآبادگان درآمده بودم و داشتم سرازیر میشدم به طرف میدان راهآهن تا از آنجا به جوادیه بروم . در پیاده رو از پشت سر صدایی شنیدم ، برگشتم ، دیدم حسین منزوی است .گفت : « من بارها...
-
از خودم دورم
یکشنبه 28 دیماه سال 1393 23:47
این روزها همچون درختی می مانم که در اعماق جنگلی سرد در انتظار تبری نشسته است همچون پرنده ای که بی گدار کوچ کرده است و در دل آسمان ابی گم شده است این روزها همچون با غچه ای می مانم که در دل زمستانی سرد و اندوهگین به خواب رفته است شاعری که در دل حیاط خلوت زندگی خویش شعر را کنار گذاشته است همچون بر گهای پاییزی که در دل یک...
-
بی هدف
دوشنبه 22 دیماه سال 1393 18:57
برای توصیف این روزهای زندگیم بهترین حرف این است که بیهوده می جویم زندگی را در کشاکش روزهای سرد زمستانی نه امیدی نه تلاشی برای بهتر زیستن ونه دوست داشتن شبیه معتادی می مانم که زندگی برایش در خماری چند لحظه خلاصه میشود خسته ام ازخودم واز تمام این ادمها که از جلوی چشمانم رد میشوند گمشدن چیزی است که من در چهره تک تک این...