شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد
شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد
این ابرها عقیمند، باران نخواهد آمددریا مپیچ بر خود،طوفان نخواهد آمددیشب پدر دوباره،بی نان به خانه آمد!بر سفره ای که خالیست،ایمان نخواهد آمد..
شعر قشنگیه.یعنی خیلی صادقانه و روراسته اما تلخ...
کدامین چشمه سمی شده که آب از آب میترسد؟...
که حتی ذهن ماهیگیر از قلاب میترسد!...
گرفته دامن شب را غباری انچنان درهم که پلک از چشم, چشم و پلک از خواب میترسد...
زیباست نگفتی شعری که گفتی از کیه