نقاش خم ابروی تو را زیبا کشیده است عاشق ز هوای تو ناز و تمنا کشیده است
هر بار که دیده ام به دیده ات بیناگشت اقرار کنم که محو تماشا کشیده است
ترسم از آن بود که شیدا شوم عمر به تنهایی و تنها شوم
حال که عاشق شدم و من هنوز ترسم از این است که رسوا شوم
از شعر های خودم
ایول دوست خودم
دومیه قشنگتره
البته هردوشون قشنگه
همونیه که تو کلاس ادبیات ترم اول خوندی؟
ممنونم قصد دارم شعرهایم را به وبلاگ بزنم
آنکه با زندگی می سازد زندگی را می بازد
با زندگیت نساز زندگیت را بساز
سرمایه گذاری در کمپانی راه آسمان
"ترسم از این است که رسوا شوم "
---
نقاش ازل هماره زیبا نقش می زند و همین است که به
به ثانیه ای حتی پایبند شده ایم.
زندگی در ثانیه ها زنده است زندگی اگر دو روز باشد اولین روزش همین امروز است
سلام
چه خوب که پست جدیدُ زدین و...
شعرتون ام که خوب بود مثل بقیه چیزایی که خودتون می نویسید.
ممنونم تا حالا نشده بنشینم ومطلب یا شعر بگم شعر باید خودش بیاید
شاید باور نکنی اما اولین شعرم را در خواب گفته ام نصف شب بلند شدم وروی دفترچه تلفن نوشتم وصبح پاکنویس کردم شعذی با هفت بیت
خیلی زیبا بود
من که این اولین شعریه که از شما میخونم
لطفا باز هم مطالب خودتونو بذارید، شخصیتتون جالبه برام
شخصیت شما هم برای من جالبه
سلام به تنهاترین تنها
پیشرفت خوبی داشتی گل کاشتی
خواهش می شود شما محبت داری