تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

هاتف اصفهانی

      

چه شود به چهرهٔ زرد من نظری برای خـــــــــــدا کنی

که اگر کنی همه درد من به یکی نظــــــــــاره دوا کنی

 

تو شهی و کشور جان تو را ، تو مهی و جان جهان تو را

ز ره کرم چه زیان تو را ، که نظر به حال گـــــــــــــدا کنی

 

ز تو گر تفقد و گر ستم، بود آن عـــــنایت و این کــــــــرم

همه از تو خوش بود ای صنم، چه جفا کنی چه وفا کنی

 

همه جا کشی می لاله گون ز ایـــــاغ مدعــــــــیان دون

شکنی پیالهٔ ما که خون به دل شکـــــــــــستهٔ ما کـنی

 

تو کمان کشیده و در کمین، که زنی به تیرم و من غمین

همهٔ غمم بود از همـین، که خدا نکــــــــرده خــــطا کنی

 

تو که هاتف از برش این زمان، روی از ملامت بیـــــــکران

قدمی نرفته ز کـــــــوی وی، نظر از چه سوی قـــفا کنی

 

از : هاتف اصفهانی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد