تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

یادش به خیر پارسال مادرم با پدرم رفته بود مشهد ولی حالا بدون پدرم

عکس تکی به هیچ دردی نمی خورد  

وقتی تو در قاب عکس 

 کنار  مادرم ایستاده ای اما دیده نمیشوی

در عوض چشمهای مادرم پر از تنهاییست

پر از قطره های اشکی ایست که نباریده است

عکس تکی مادرم در صحن  امام رضا پر از ناگفته هاست 

این را من خوب فهمیدم 

وخوب فهمیدم 

عکس تکی به هیچ دردی نمی خورد


نظرات 1 + ارسال نظر
مردمک دوشنبه 26 بهمن‌ماه سال 1394 ساعت 22:48

چه بغض سنگینی داره نوشته هاتون ...
چه بغض سنگینیه برنگشتن کسی مثل پدر...
عمیقا باهاتون همدردی میکنم...
عمیقا ..

از دست دادن پدر یه غم بزرگیه من هر روز باخودم درگیرم سر این قضیه مخصوصا پدر من که فکر میکنم مهربون تر و باشعورتر از اون کسی رو تو زندگیم ندیدم تو خونه همیشه بهم میگفت آقا یوسف
خدا رحمتش کنه خیلی غم بزرگیه از دست دادن پدر

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد