تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

پاییز دوستیها

موهایت در باد پاییزی تاب بخورد لبانت شعری بسراید از همان شعرهای عاشقانه قدیمی  گوشهایمان را بسپاریم به صدای خش خش درختان پاییزی وزیر لب زمزمه کنیم پادشاه فصلها پاییز ،

خستگیهایمان را بسپاریم به باد  ، حرفهایمان را بنویسیم روی برگها و بفرستیم برای دوستان  قدیمی ، تمبری بزنیم از دوست داشتن وبگوییم چقدر دوست داشتن خوب است ، خوب. 

خانه را بپیچانیم به دور زمینی از عاطفه ،بگذاریم از حال و هوای کهنه تابستان هوا بخورد کنار پنجره بنشینیم هوایی بخوریم ودوباره زمزمه کنیم دوست داشتن سر آغاز پرواز است ،گرچه پایان را ه ناپیداست 

آب و جارو بکنیم کوچه را ، رهگذران را صدا بزنیم به لفظ سلام ، وبگوییم: های ،دوستی نزدیک است دستانت را بیاور تا به دوستی بفشاریم  کوچه دلمان را هم اب و جارو کنیم .خوب است گاهی  دلمان از عطر سرشار بوی کاهگل مست شود .


نظرات 1 + ارسال نظر
یونس گنج ور پنج‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1394 ساعت 10:06 http://smart.fagig.com

سلام رفیق قدیمی چه خبر شمارم عوض نشده همونه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد