تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

شعر من


گفته  بودی که شعرهای من

بی تو در انتظار میپوسد 

خوب میدانم که فاصله ها

همچو بمبی در انفجار می کوشد



شعر هایی که درد میجویند

واژه هایی همیشه در بندند

فکر می کردم اگر باشی 

غصه هایم رخت بر بندند


بی تو من و ماندم و خیالاتم 

فاصله حکم مرگ و دیوار است 

آری اینجا در کویر عشق 

دوستی یک درخت بی بار است


روز و شب با خیال تو تنها

من به روئیای تو معتادم

خوب می دانم که می دانی 

هر چه کردم نرفتی از یادم











 




نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد