تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

خدا ما رو ببخشه و بعضی از معلمها رو....

خدا ما رو ببخشه و بعضی از معلمها رو....
یا دمه یه معلمی داشتیم تو ابتدایی به اسم قزلباش نصف بچه های کلاس رو یک و نیم ساعت نوبتی با شیلنگ زد هنوز صدای گریه ام تو گوشمه...
یه معلمی داشتیم تو راهنمایی ،معلم عربی ،یه بار به من گفت بچه جان تخته سیاه رو کج ننویس درست بنویس منم به شوخی گفتم از فردا میرم خطاطی یاد میگیرم اونم یه سیلی محکم زد زیر گوشم نمی دونم الان زنده است یانه خدا حفظش کنه
یه معلم داشتیم تو راهنمایی، بچه ها بهش می گفتن انجیر ، همیشه سرکلاس تاریخ می گفت :قاسمی بخون
بچه ها همیشه با اعتراض می گفتن چرا قاسمی،همیشه اون می خونه...
بچه های شریعتی یادتونه یه معلمی داشتیم به اسم مهدویان ،شمالی بود همیشه وقتی میومد کلاس بچه ها داد می زدند ماهی ماهی ...بعد وقتی درس می داد وسط برخی قضیه های ریاضی می نوشت (چرا ) که بچه ها برن خودشون دلیلشو پیدا کنن جالبه یکی از بچه تو امتحانات هم تو جواب سوالات همون چرا ها رو نوشته بود اقای مهدویان می گفت :(با همون لهجه شمالی) من گفتم چرا؟ شما چرا ،چرا نوشتین 
یادش به خیر....
یه معلم داشتیم به اسم رجایی پور دبیر شیمی بود خدا حفظش کنه خیلی معلم خوبی بود خیلی اذیتش کردیم خدا ما رو ببخشه
تو دانشگاه هم که خیلی از استاد به علت اینکه متلک زیاد می گفتیم می انداختنمون بیرون...شده بودیم سوژه....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد