تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

یا فاطمه زهرا(س)

به ما نگفته اند فاطمه وار زندگی کنیم از فاطمه (س) جز همان قصه تکراری یک کوچه با یک در آتش گرفته چیزی نگفته اند گفته اند فدک را از دست تو گرفتند ودر خانه ات را آتش زدند .و همین را یاد داده اند که  در سالگرد وفات تو پشت وانت ها و روی پلهای این شهر بنویسیم ما بی خیال سیلی مادر نمی شویم  می بینی از همه زندگی پر صلابت تو از همه آن چیزی که شریعتی می گوید وچه خوب هم می گوید:

خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجهٔ بزرگ است، دیدم فاطمه نیست.خواستم بگویم، که فاطمه دختر محمد است. دیدم که فاطمه نیست.خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی است. دیدم که فاطمه نیست.خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسنین است. دیدم که فاطمه نیست.خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است. باز دیدم که فاطمه نیست.

نه، این‌ها همه هست و این همه فاطمه نیست. فاطمه، فاطمه است.

هیچ چیز را به ما نشان نداده اند . می بینی چیزهایی که نمی بینند را چگونه به ما نشان دهند .آنها قصه پر غصه زنی را نمی بینند که مردش با تمام شجاعتش و با تمام عدالتش در یک شهری که همه برایش آشنا بودند تنها ماند .آنها درد علی را نمی فهمند ونمی فهمند ؟درد فاطمه قطعه زمینی به اسم فدک نبود درداو تنهایی مردی بود که پس از پدرش همه به جز اندکی او را تنها گذاشتند پس چگونه می توانند به ما بگویند علی وار زندگی کنیم اگر علی وار زندگی می کردیم دیگر علی (ع)در نهج البلاغه نمی فرمود:

قسم به کسى که دانه را شکافت و مردمان را خلق کرد اگر روزى که با ابوبکر بیعت شد ـ که تو به خاطر آن بر من عیب مى‌گیرى ـ چهل سرباز داشتم که هر کدام بینش آن چهار نفر را که یافتم داشتند، به طور قطع دست خود را کوتاه نمى‌نمودم و در مقابل این قوم مى‌ایستادم؛ ولیکن من پنجمى (براى این چهار نفر) پیدا نکردم؛ پس ( خود را) نگاه داشتم.

اشعث گفت: این چهار نفر چه کسانى بودند یا امیر المومنین؟ فرمود: سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر بن صفیه پیش از شکستن بیعت من؛ پس بدرستى که او با من دو بار بیعت کرد؛ بار اول همان بود که به آن وفا کرد؛ هنگامى که با ابوبکر بیعت کردند چهل نفر از مهاجرین و انصار به نزد من آمدند و با من بیعت کردند و زبیر در میان ایشان بود. به آن‌ها دستور دادم که فردا صبح با سرى تراشیده همراه با سلاح درب خانه من جمع شوند؛ کسى از ایشان به وعده خود براى من وفا نکرد و کسى از ایشان مرا تصدیق نکرد؛ مگر چهار نفر؛ سلمان و ابوذر و مقداد و زبیر...

بیا به جای اینکه فقط یک روز فاطمه وار و علی وار زندگی کنیم عمری سلمان باشیم تا وقتی مهدی فاطمه ظهور کرد از نبود سلمانها و مقداد ها شکایت نکند .

به امید این که روزی همه به هم پیامک بدهیم مهدی فاطمه ظهور کرد .

 اللهم عجل لولیک الفرج

 

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد