تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

تراوشات ذهن من

شب به شب قوچی از این دهکده گم خواهد شد ماده گرگی دل اگر از سگ چوپان ببرد

اولین مرخصی

دوست داشتن را از ادم میگیرند وبرایش عشق جدید می تراشند اورا عصبانی میکنند وگاهی وقتها به او می خندند .دیگران برایت انتخاب می کنند و برایت تصمیم می گیرند. تو نه دلت می خواهد بخندی ونه گریه کنی هیچ حسی نداری  این روزها از این لحاظ کمی مشکل داری

راننده اتوبوس دارد عصبانیم می کند دو ساعت تاخیر حرکت می روی چند بار با او بحثت می شود ولی بقیه مردم بوق هم نیستند هیچ کدام اعتراض نمی کنند  بالاخره را ه می افتد اولین  مرخصی ات است داری می روی دوستانت راببینی خانواده ات را بنیامین را متین را دلت برایشان تنگ شده است .اما رسم عجیبی داری فکر می کنی همین فردا باید برگردی تو مسافری ؟/


این روزها رابطه ات با خدا خوب است واین برایت این روزها خیلی خوب است  خیلی ارزو می کنی این رابطه همیشه باشد فقط خدا کند.


ان بیرون همیشه حسی می کنی حرفهای زیاد ی برای گفتن داری اما اینجا وازه ها از ذهن آدمی می پرند وهیچ می شوند .


سری به دانشگاه می زنم تادفترچه وام دانشجوییم را بگیرم خیلی امیدوارم دوستانی را هم ببینم  اما کسی نیست  اینجا را که می نویسم دوست دارم بروم خانه دلم برای اشپزی مادرم تنگ می شود ابگوشتش را با هیچ غذایی عوض نمی کنم باید بروم.


حرفی نیست


می نشینم لب حوض


گردش ماهی ها...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد